گاهی فکر میکنم حالا که دل از ریاضی کندم(حداقل برای مدتی!!) بروم دنبال چیزهایی که از بچگی عاشقش بودم بعد یادم می آید چیزهایی که من دوست داشتم یا وقت خواندنش گذشته!(گرچه این فکر ابلهانه است) یا مناسب یک خانم متاهلی که زندگیش رو دوست داره نیست.
بعد گاهی فکر میکنم فرض کن باز رفتی درس خواندی و به علاقه خودت معلمی در سطح دانشگاه شدی! همین بچه هایی که الان برای یه مدت کوتاهی شاگردت بودند می شوند دانشجو های آینده! و هیچ فرقی هم با زمان دبیرستانشون ندارند چون الان جز عده کمی بقیه برای دانشجو شدن لازم نیست زحمتی بکشند! و برای معلم که هیچ حتی یاد نگرفتند برای کلاس احترام قایل باشند.
راستی اگر قرار باشد نسل به نسل بچه ها به این شدت تغییر کنند بچه های ما چه عوجوبه ای می شوند خدا داند! بعد به خودم امیدواری می دهم: خدا رو چه دیدی شاید بچه های ما مجبور شدند از ما بهتر باشند.
بعد به دلیل نا معلومی یاد باغ مهریز می افتم و زیر ان درخت کهنسال توت که برایم خاطره ای گنگ از کودکی دارد و فکر میکنم ان زمان که کودک بودم فکر نمی کردم آینده چه برای من و هر کدام از هم بازی های کودکیم رقم می زند.
بعد از مدتها جزیره سرگردانی میخوانم و هنوز هم فکر میکنم مثل "هستی" گرفتار جزیره سرگردانیم.گرچه من با " هستی"هفت سال قبل خودم فرق زیادی کردم و حتی یکی از سرگردانی های هر ساله ام را امسال ندارم.شاید با مرادم در جزیره باشیم!کسی چه می داند!؟
پاورقی بی ربط: یلدای امسال هم با همیشه فرق داشت .یک چیزی را میدانید من مطمئنم همسر جان من مدیون شب یلداست
از من میشنوی برو سراغ کارهایی که از بچگی دوستشان داشتی ٬ بدون در نظر گرفتن سن و یا موقعیت ...
همون چیزها هست که تو رو شاداب و جوان نگه میداره (:
خب میگفتی،پس چرا نگفتی چی یادمون رفته؟
مبارک باشه
هیچ وقت واسه رسیدن به دلمشغولیامون دیر نیست خاطره جونم.ایشالا که با مرادت در جزیره ای ;) :*
سلام
برا منهم خیلی چیزایی که از قدیما تو ذهنم بود شیرین بودند و به نظرم قابل توجه، یه تعدادی رو رفتم دنبالش و دیدم فقط خاطرش شیرین مونده!! حالا شما هم ممکنه بری دنبالش و ببینی ذایقت عوض شده و مثل سابق نیستی! البته شاید هم نه !!
در مورد نسلهای جدید من هم خیلی ناراحتم که البته برمیگرده به تربیت و سیستم فرهنگی کشورمون! ماها بچه که بودیم پدر و مادرمون توصیه به رعایت ادب در قبال معلم میکردن و میگفتن حقی مثل ما به گردنتون دارن! الان پدر و مادرا به بچهها میگن اونا خدمتگذاران شما هستن!! تو جامعه هم که هر چی بدبختی و فلاکته نسبت میدن به قشر با ارزش معلم!
باز هم خواهم خوند شما رو - فعلا
سلام خوشگلم خوبی؟
مرسی که اومدی شب یلدات که گذشت مبارک باشه
به نظر من آدم باید تو همه ی شرایط دنبال خواسته هاش باشه تا موفق بشه
موفق باشی گلم
مهشید
سلام عزیزم
ممنون از لطفت. حسّ مشترکمون برام خیلی جالب بود
چه دعایی کُنمت بهتر از این؟
خنده ات از تَه دل، گریه ات از سرِ شوق
سلام
خسته نباشید.وبلاگ جالبی دلرید.امیدوارم موفق باشید.
سری هم به وبلاگ ما بزنید.درصورت تمایل وبلاگ ما را لینک کنید . پیشاپیش ممنون.
با آرزوی فیروزی برای شما
من دیپلم گرافیک داشتم بسکه دانشگاه هنر قبول نشدم رفتم پیام نور روانشناسی خوندم.یه بار رفتم هنرستانمون سر بزنم دیدم چقدر ا ز فضای مورد علاقه ام دور شدم. انصراف دادم یه سال دیگه خوندم و گرافیک قبول شدم...
الان خوشحالم که دنبال چیزی که دوستش دارم رفتم . وگرنه الان دکتر شده بودم....
من لینکت کردم.
سلام
وبلاگ خیلی خوبی دارین
من هم از شب یلدا یه خاطره خوبی دارم خیلی شب خوبی بود
با مامان اینا بایه دسته گل رفتیم خونه دوست بابام!!! و دوست بابم اینا در جواب یه دسته گل بزرگتری به ما دادن:-)
در ضمن این تغییرات در نسلها طبیعی هست مثل خودمون که با پدر مادرامون فرق داشتیم.
سلام...خوبین... یلدای گذشته شما و همسرتون مبارک
به روزم
منون که نظر دادی .اسم آتلیه هم معلوم نیست هنوز...
دل کندن از درس حس خوبی ندارد؟؟ یه بار خیلی بزرگ رو از رو دوشت بر نداشتند :دی من خیلی خسته ام از درس و...
امان از بچه های این دوره و زمونه
به نظر من هرچه میگزره نسلها تحصیلکرده تر میشن و قواعد و سنت رو کمتر به کار میگیرند این باعث میشه نسل ها ی قبلی فکر کنند که نسل جوان آینده بدی خواهند داشت در حالی که اینطور نیست راستش خودم هم نفهمیدم چی گفتم
در ضمن تا یادم نرفته اپ کردم حتما نظر بدید
سلام خاطره کویر
خوب نمی شه گفت بچه های دوره دبیرستان با دانشگاه فرق ندارن به هر حال کمی سنشون بالا رفته و کمی پخته تر شدن ولی خوب بچه های این دوره با دوره قبل متفاوت هستن باید باهاشون کنار بیای دیگه .
به قول یه بزرگی باید همیشه بچگی مون رو حفظ کنیم تا سرشار از انرژی باشیم . اشکالی نداره گاهی گل بازی کنیم یا بریم سرسره بازی و ...
موفق باشی
با این حرف که بچه های نسل امروز با نسل ما خیلی متفاوت هستند کاملا موافقم.ولی نمی دونم اینها خوشبخت هستند یا ما.فردای اینها یه فردای آرمانی هستش یا فردایی که گذشتگان ما برای امروز ما ساختن؟؟؟
سلام ...
خوبی ؟
معذرت که نگرانتون کردم ...
بچه های ما یه چیزی تو مایه های جن خواهن بود P:
همیشه خوش و خندون باشی X:
خاطره عزیز من نه لینک شما و نه لینک هیچ کدام از دوستان رو حذف نکردم وبلاگ شما که جای خود دارد و جزو وبلاگ های مورد علاقه منه. لینک دونی این جا براساس آخرین فید اون ها آپ دیت میشه و می چرخه و طبعا همه اش توی این صفحه جا نمی گیره. یه بار که مطلب جدید نوشتی بیا ببین که لینکت رفته بالای همه لینک ها.
بازهم سوالی داشتی درخدمتم..
چه جالب شما هم اسم دختر من هستین؟ کتاب جزیره سرگردانی هیچوقت قدیمی نمیشه با اون نثر فوق العاده سیمین دانشور.
سلام خاطره جانم
خوبی خانم متاهلی که زندگیت رو دوست داری؟
ببخش من نوبدم بیام پیشت
واسه همین مسئله ی بی اعتقادی و بی فرهنگی رو هم خوندم
تجربه ی جالبی هستش
من خیلی این مسائل رو می بینم و برا ی انیکه زود قضاوت نکنم سکوت می کنم-مثل شما در ابتدا- و لی گاهی واقعا نمیشه شاهد توهین ها به اعتقاد و اصول مذهبی بود. در واقع شاید توهین به شخصیت قابل تحمل تر باشه. هر چند که هر دوش بی فرهنگیه
شب یلدای شما هم تداعی کننده ی زیباترین به همراه بلندترین شب سال شد
مبارک باشه هر روز برایتان
ولی یه چیز هست : شما هرگر از ریاضی دور نمیشی ...از من گفتن!
به روزم
سلام خاطره جان! خوبی؟ احساس می کنم خیلی پخته تر از قبل می نویسی. نکنه از تاثیرات ازدواجه؟
نظر لطفته دوست قدیمی
شاید از اثرات زیاد نوشتنه یا بالاتر رفتن سن!
فقط بچه ها نیستن که عوض می شن.
بزرگترها هم خیلی عوض شدن..!!
در ضمن من نفهمیدم که شوهر جان شما چی شون رو مدیون یلدا هستن؟!
از من میشنوی هر کاری که قراره بکنی زودتر بکن! یه عسلی بیاد وسط دیگه نمیتونی ها!! از من گفتن!!
:)
راستی دلم برات خیلی تنگ شده بود... حالا که اودمد دو تا پست ازت خوندم انگار کلی باهم حرف زدیم...
منم مثل بقیه دوستان!! توضیح میخوام راجع به شب یلدا!!
:)
سلام
چیزی نبود بابا ...
تصادف کرده بودم ... یه ۱۳-۱۴ روزی بیهوش بودم ... پام شکسته بود ...
حالا همه چی رو به راهه ... خودم هم تاتی میکنم ...